منم آن گناه کاری که به سوی تو دوان است
تویی آن بزرگواری که کریم و مهربان است
تو همیشه در فرازی گدانوازی که در اوج بی نیازی نگران بندگان است
تو اگر مرا برانی در دیگری نکوبم
که به غیر از آستانت همه جا پر از زیان است
عرفه ز راه آمد گل فاطمه نیامد
همه عمر جز تو یا رب چه کسی رفیق من بود
تو امان من نباشی چه کسی مرا امان است
تو خدای مرتضایی تو همیشه با وفایی
خوشم اینکه خاک پای پسر ابو ترابم
همه عمر سایه بانم علم حسین جان است
نکند خدا نکرده نرسم به اربعینش
دل عاشقان از الان نگران آن زمان است
به فدای آن امامی که نشسته در بیابان
دل اوست غرق ماتم نگران کاروان است
نگران کاروانی که پر از مخدَّرات است
نگران پرده ای که روی محمل زنان است
به فدای آن نگاهی که به آن سه ساله دارد
به فدای اشک هایی که ز چشم اون روان است
به فدای آن شهیدی که نخورد آب و جان داد