سحر بود و به شوق چشم هایش ماه کامل بود
سحر بود و ضریحی آسمانی در مقابل بود
سحر بود و دو رکعت روبه ایوان نجف خواندم
اگر چه این نماز از دیدگاه شرع باطل بود
خودش در کفر غرغم کرد و بعد از آن نجاتم داد
خودش کشتی و کشتی بان خودش دریا و ساحل بود
جنون و عقل را در هم می آمیزد تب عشقش
کسی که واله و مجنون او گردید عاقل بود
همیشه بین ابیات من و وصف کمالاتش
هزاران کهکشان راه شیری حد فاصل بود