آسمان فانوس روشن گر نخواهد شد نگرد
شام تار بی کسی ها سر نخواهد شد نگرد
ابرهارا خشک سال دوری از او سربرید
جز به خون دامان صحرا تر نخواهد شد نگرد
تا سحر پروانه را دنبال کن پی میبری
سوختن را هیچ کس از بر نخواهد شد نگرد
دیده ی یعقوب و دستان زلیخا شاهدن
جامه ی پیراهن دلبر نخواهد شد نگرد
بانی پرواز در معراجها اشک است و اشک
غیر گریه هیچ بالی پر نخواهد شد نگرد
دست فرزند گنهکار خودش راهم گرفت
مثل زهرا هیچ کس مادر نخواهد شد نگرد
نوکری ال حیدر اوج قرب بندگیست
دور آنکه قنبر حیدر نخواهد شد نگرد