مدتی شد دل هوای بی نشانی می کند
روز تا شب با خیالت زندگانی میکند
آرزوی دردمندی ناتوانی می کند
گفت وگو ها با زبان بی زبانی میکند
پاسخ این گفت و گو ها را به پیغامی بده
ما خمار آلودگان را یا علی جامی بده
بینوایان رهت را سرانجامی بده
غم به دل آموختم تا بلکه غمخوارش شوی
شیشهی دل را شکستم تا خریدارش شوی
در غمت بیمار شد دل تا پرستارش شوی
بر سر بالین من بنشینی و یارش شوی