ای چشم خداوند، به ما هم نظری کن
یابنالحسن! از خیمهی ما هم گذری کن
ای خلق خدا، منتظر روز ظهورت
ای پرشده صحرای منا از تو و شورت
ای موسی عمران شده دلدادهی طورت
کی قسمت عشّاق شود فیض حضورت
وصف تو و ذکر تو، همه صوم و صلات است
هر جا تو نهی پای، همانجا عرفات است
افسوس که مردیم و جمال تو ندیدیم
هرشب به فراقت ز جگر، ناله کشیدیم
با کوه فراق تو خمیدیم؛ خمیدیم
بس زخمزبانها که ز اغیار شنیدیم
آیا شود امروز ز رخ، پرده گشایی
بر منتظران، روی خدا را بنمایی
بازآی که در خیمهی ما اشک فشانی
بازآی که داد شهدا را بستانی
بازآی که ما را به حضورت بنشانی
بر منتظران، روضهی عبّاس بخوانی
ای چشم و دل سوختگان باز به سویت
بازآ و بگو از لب عطشان عمویت
جان دادن سقّا لب عطشان، که شنیده؟
بیتابی اطفال پریشان، که شنیده؟
لب تشنه، نفس، شعلهی سوزان، که شنیده؟
سقّا خجل از گریهی طفلان، که شنیده؟
در علقمه دست و سر عبّاس جدا شد
افسوس که لبتشنه، لب آب، فدا شد