کاش به دشت کربلا سوخته بود بر ملا
بال همه فرشتگان زآتش خیمه های تو
زهی محبّت و وفا که از فراز نیزه ها
سایه به خواهر افکند صورت دلربای تو
معجزه میکند سرت از دم روح پرورت
بخوان بخوان که خواهرت سر شکند به پای تو
کلیم اگر دعا کند، بی تو دعا نمی شود
مسیح اگر دوا دهد، بی تو دوا نمی شود
صفا و مروه دیدهام گرد حرم دویدهام
هیچ کجا برای من کرببلا نمیشود
اگر جدائی اوفتد، میان جسم و جان من
قسم به جان تو! دلم از تو جدا نمی شود
گریه اگر کنم همی، بهر تو گریه می کنم
ورنه زدیده ام عبث، اشک رها نمی شود
کسی که گشت گرد تو ،گرد گنه نمی رود
پیرو خط کربلا، اهل خطا نمی شود
جز سر غرق خون تو، که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی، راهنما نمی شود
ای بدن تو غرق خون! وی سر و روت لاله گون!
با چه خضاب کرده ای؟ خون که حنا نمی شود
کرب و بلا و کوفه شد، سخت به عترتت ولی
هیچ کجا به سختی، شام بلا نمی شود
چوب به دست قاتلت، سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در، طشت طلا نمی شود