کاخ ستم میلرزد
تبر به دوش میآید
دختر ابراهیم بتشکن
جبرائیل میخواند
چه پرخروش میآید
جلوهی فتّاح اباالحسن
نگین هشت و چار است
شعلهی بیقرار است
بر دستش طناب نیست
قبضهی ذوالفقار است
ای روح و ریحان حسین
ای مهر تابان حسین
ای جان جانان حسین
کفر و نفاق، رسوا شد
سلسلهی ظلمت را
زینب با تیغ سخن گسست
شهر شام، غوغا شد
هیمنهی دشمن را
نائبهی خیبرشکن شکست
علیه شب قیام کرد
قائله را تمام کرد
خواب ظالمان را
به چشمشان حرام کرد
ای تیغ برّان حسین
ای مهر پیمان حسین
ای جان جانان حسین
هل من مزید را تا گفت
دل یزید خالی شد
بسکه طنین از هر طرف شنید
در خطبه تا سرّ
الّا جمیلا را گفت
خروش تکبیر از نجف رسید
خطابه را خطاب کرد
جلوه چو بوتراب کرد
کاخ ستمگران را
بر سرشان خراب کرد
ای جان طفلان حسین
ای ابر باران حسین
ای جان جانان حسین