انتظارشو نداشتم
که بری و جام بذاری
چرا دیر اومدی پیشم؟
نکنه دوسم نداری؟
چرا انقد پریشونی؟
الهی دورت بگردم
کاشکی دستام، کمی جون داشت
موهاتو شونه میکردم
از همون وقتیکه رفتی
دل دخترت کبابه
چرا تا رسیدی بابا
بوی نون گرفت خرابه؟
من غذا نخواسته بودم
بسکه از زندگی سیرم
بغلم نکردی! باشه
من تو رو بغل میگیرم
نمیگی که دخترت رو
چرا با خودت نبردی؟
لااقل بگو بابایی
منو دست کی سپردی؟
چادرم توو خیمه، گم شد
امّا روسریم نیفتاد
گوشوارم رو پس میگیرم
عمّه قولشو بهم داد
روسریم یهخورده سوخته
غم نخور؛ عیبی نداره
عموم از سفر که برگشت
یهدونه نوشو میاره
چی میشه بازم بخندی؟
دلم از غصّه رها شه
دندونم شکسته امّا
شیریه؛ غمت نباشه
شب، خرابه سرده امّا
هرجوری شده میخوابم
خاکیام؛ عیبی نداره
نوهی ابوترابم
اینا چیزی نیس باباجون
همشون میگذره میره
امّا چند روزه کلافم
زبونم همش میگیره
دخترت شیرینزبون بود
تا زمانیکه توو شامم
حال و روز من همینه
یا پیشم بمون عزیزم
یا منو ببر مدینه
نه دیگه؛ طاقت ندارم
بعیده این گره وا شه
دخترت میخواد بمیره
دعا کن حاجتروا شه