به زخم هایت سلام به دردهایت درود
به آیه آیه سپید به شعرهای کبود
ای کتیبه ی اندوه
ای حماسه ی مجروح
بر تو که شب قدری
تنزل الملائکة و الروح
صدیقة الشهیدة
شیواترین قصیده
نوری و هیچ چشمی قبر تو را ندیده
اغیثینا یا فاطمة الزهراء...
تو فکر ما بوده ای
فدای احساس تو
روزی ما میرسد
ز چرخ دست ساز تو
ای قنوت شکسته
ای تبسم خسته
ما ز فهم تو عاجز
تو کیستی که علی به تو دل بسته
اسطوره ی صبوری
در انتهای نوری
تو راز مانده پنهان
در قصه ی ظهوری