دور از جون، روزبهروز خستهتر
روزبهروز شکستهتر
پای چشمات کبودتر؛ چشمات بستهتر
تنم میلرزه با لرزش دستای بیجونت
دلم میگیره با گردش چشمای گریونت
از درد دندههای شکسته
میذاری دندونای شکسته
روی لبای پر خون
از درد سینه و درد بازو
از درد صورت و درد ابرو
تب میکنی دور از جون
دور از جون، روزبهروز تکیدهتر
روزبهروز خمیدهتر
رنگ رخسار ابریتر و لب خشکیدهتر
قنوت هرشبت با تب و خونسرفه همراهه
سکوت رو لبت، صدای سوزانتر از آهه
اگه کسی نیومد عیادت
امّا تو واسشون توو عبادت
دعا بازم میخونی
نه تنها ناخوشیتو ندیدن
جواب سلاممونم نمیدن
دیدی باید بمونی!
دور از جون، روزبهروز ضعیفتر
روزبهروز ، نحیفتر
دور زخمات دریای خون؛ زخمات شعلهور
با اشکای مذاب، شبیه شمع داری میسوزی
دلم میلرزه از پیرنی که داری میدوزی
این پیرهن برای حسینه
برای کربلای حسینه
که میسپری به زینب
زمزمهی بُنیَّ رو لبهات
خیسه تموم پیرهن از اشکات
حسین غریب مادر