من از شام زفاف خود فدایی علی بودم
از اینکه میکنم جان را فدای دوست خوشنودم
علی گر شوهر من هم نبودی بین دشمنها
به عنـوان حمایت از امامم حامیاش بودم
ای علی جانم جان جانانم…
برای یاری تنها امامم گـرچه تنهایم
گرفتم جان خود بر کف چه باک از آتش و دودم
برای خاطر او حبس کردم نالههایم را
اگرچه دذ هجـوم درد، یک لحظـه نیاسودم
نگفتم با علی با من چه در آن کوچه شد امّا
نشد از او نهان گردد لباس خاک آلودم
به جسم خسته و سقط جنین و دست بشکسته
خـدا داند چگونه سوی مسجد راه پیمودم
ای علی جانم ای علی جانم…
چنان سنگ مصیبت بر سرم بارید از هر سو
که در سن جوانی بیشتر از پیر، فرسودم
خدا صبرت دهد ای رهبر تنهـای تنهایم!
حلالم کن! حلالم کن! که شد هنگام بِدرودم
هزاران کوه غم بر شانه دارم، باز از آن شادم
که بازویم شکست و بند از دست تو بگشودم
از آن “میثم” به نظم جان گدازش ذاکر ما شد
که در هر بیت، مضمونی به مضمونهاش افزودم