همه میگن، گریه نکن؛ امّا میخوام زار بزنم
همه میگن، آروم بگیر؛ ولی دیگه نمیتونم
غروبا همه میگن
غروب اون کوچهرو از یاد ببرم
امّا نمیشه
پیش چشمای منه برا همیشه
منو آتیش میزنه برا همیشه
کسی نمیدونه؛ من میدونم
که میون کوچه، پیش چشام؛ مادرم مادرم
کسی نمیبینه؛ من میبینم
توو کابوس شبا، بغض صدام؛ مادرم مادرم
چی بگم از اونشبی که میمیرم به خاطرش
مادرم منو گرفت توو پناه چادرش
فقط اینو یادمه
صدای یک سیلی توو کوچهها پیچید
مثل یه فریاد
دوتا گوشواره رو خاک کوچه افتاد
دیگه راه خونمونو بردم از یاد
اگه بخوره باز روی زمین
کسیکه بدنش زخمی باشه؛ مادرم، مادرم
صورتی که هنوز داغ آتیش
روی کبودی گونههاشه؛ مادرم، مادرم
مادرم از اون به بعد تا نگاه میکنه به من
میگه این راز بزرگ، بین من و تو یاحسن
من میگم به مادرم
الهی من فدای غربتت بشم
یاس کبودم
کاشکی من با تو توو اونکوچه نبودم
مگه آروم میشه آتیش وجودم؟
میون قفسش بستریه
مریضی که دیگه جون نداره؛ مادرم مادرم
داره میسوزونه چشمامونو
اون دردایی که درمون نداره؛ مادرم مادرم