گریه کنید مادر ما بی گناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود
حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش
در قتل او مشارکت یک سپاه بود
یک لات هم نبود بگوید در آن میان
نامرد این زنی که زدی بی پناه بود
دیگر کسی به چهره ی قبلش نمیشناخت
پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود
از شدت خجالت از هم در این سه ماه
راه کلام این زن و شوهر نگاه بود
جای تمام شهر برایش علی گریست
جای تمام شهر علی غرق آه بود
نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند
ور نه به آه فاطمه عالم تباه بود
از امشب شروع میشه
هم صحبتی نداشت دگر بعد فاطمه