چشم کسی نشد به دو عالم تر این‌چنین
یاسی ندیده‌ام که شود پرپر این‌چنین

با دست‌های بی‌رمق و بازوی کبود
از خانه‌ی کسی نرود، مادر این‌چنین

از ما گذشت و زندگی ما به‌باد رفت
دیگر زنی نسوخت به پشت در این‌چنین

باغ تنی سپید، پر از غنچه‌های سرخ
چشم فلک ندیده دگر منظر این‌چنین

غسل شبانه‌ی بدنی زیر پیرهن
یاربّ! نکن نصیب کسی دیگر این‌چنین

هنگام غسل مانده‌ام این ضربه‌های دست
دارد اثر مگر ز روی معجر این‌چنین

با دیدن جراحت جسمت، گمان کنم
آسیب دیده‌ای تو ز یک لشکر این‌چنین

فردا نگاه کلّ خلایق به دست توست
وای از حضور تو به صف محشر این‌چنین

افتاد و سوخت نام مسلمان به زیر پا
آخر ستم به کس نکند، کافر این‌چنین

دست نبی، امانت خود را گرفت و گفت
دستت نداده‌ام به‌خدا دختر این‌چنین

خون از تنت کشید به صحرای کربلا
وقتی چکید خون ز نوک خنجر این‌چنین

دیدم به گوش زینبت این روز آخری
گفتی ببوس جای من از حنجر این‌چنین

گفتم که می‌زنی تو به سر، دست غم چرا
گفتی که از قفا نبرد کس، سر این‌چنین




مطالب مرتبط

مدار عشق...
مدار عشق...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش
خونمون این طرفه
خونمون این طرفه

پنج شنبه, 03 بهمن 1398

پخش
دیوونه منم...
دیوونه منم...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش