سامرا الوداع که نفس آخر شد
جوونه علی اکبرِ رضا پرپر شد
تو سامرا دلم میسوزه به یاده
کوفه و شام و قافله بی اراده
تو مجلس متوکل روی لبهام
دخلت زینب علی ابن زیاده
خوبه حکیمه خواهرم ندیده
به روی نیزه ها سر بریده
بمیرم ای خدا برای زینب
سر علی اصغر و حسینه
که توی مجلس شرابه بین
طشت طلا پیش چشای زینب
السلام علی جدی العطشان
حسین جانم حسین جان
____
روضه هام مثل فاطمیه و مادر شد
جوونه علی اکبرِ رضا پرپر شد
مثل علی دستای من رو می بندن
به گریه های من با طعنه میخندن
یه روزه خوش ندیده هادی زهرا
جلو چشام دیدم که قبرمو کندن
دوباره شد داغ مدینه تازه
دشمن اومد تو خونه بی اجازه
تو کوچه بردنم غریب و تنها
شکر خدا دیگه برابره من
سیلی نزد کسی به همسر من
بمیرم ای خدا برای زهرا
السلام علی جدی...
....
نصفه شب توی حجره سوخت و خاکستر شد
جوونه علی اکبر رضا پرپر شد
زندگی دیگه واسه ی من عذابه
خدا میدونه غربتم بی حسابه
این آخرین گریز روضمه امشب
مثل رقیه بردنم تو خرابه
فهمید که خونیه لبای باباش
با دست کوچیکش میزد به لبهاش
امون ازون نیمه شب رقیه
به عمه گفتی دیگه اخر اومد
رگ بریده رو که بوسه میزد
دوباره خونی شد لب رقیه
السلام علی جدی العطشان