ای نازنین برادرم! خفته به خون برابرم
خیز زجا؛ بکن نظر، قدّ خمیدهی مرا
جامهی صبر میدرد، زینب اگر که بنگرد
دست بریدهی تو و رنگ پریدهی مرا
آب نمیخورد دگر، سکینه گر کند نظر
مشک دریدهی تو و رنگ پریدهی مرا
زود بود که دشمنان، زنند بر سر سنان
رأس بریدهی تو و رأس بریدهی مرا