به قلاده نفس گشتم اسیر...
شدم زار و شرمنده و سر به زیر
تهی دستم و بی نوا و فقیر
مرا کس نخواند زلیل و حقیر
مقامم بود بس بزرگ و خطیر
امیری حسین و و نعم الامیر...
حسین از کرم انتخابم کند
غلام غلامش خطابم کند
گدای در خود حسابم کند
بهشتم برد یا عذابم کند
به عشقش اسیرم اسیرم اسیر
امیری حسین و و نعم الامیر...
خیالش ز من دلربایی کند
غمش در دلم خود نمایی کند
نوایش مرا نینوایی کند
بلایش مرا کربلایی کند
بدانند خلق از صغیر و کبیر
امیری حسین و و نعم الامیر...