زندهتر از باغ بهار
روشنتر از ستارهها
رها تر از نسیم شده
تنهاترین مرد خدا
صدای ربناش...
عبادت و دعاش...
آب میشه حتی دل سنگ
از سوز گریههاش
زمزمۀ لبش...
دعای هرشبش...
آتیش به عالم میزنه
خَلِّصنِی یاربش
جایِ زنجیر، مونده به روی پیکرش
مظلوم، تنها، زخمی شده بال و پرش