اگر ای دوست تو را عقدهی عالم به گلوست
داستان تو و غم، آینهی سنگ و سبوست
آستانبوس حرم باش و بپرس از در دوست
این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست
دل هر کس که حسینی است ز خود بیخبر است
کشتهی عشق حسین از همه کس زندهتر است
بس که آن جلوهی توحید مرا در نظر است
هر کجا مینگرم نور رخش جلوهگر است
هر کجا میگذرم جلوهی مستانهی اوست
هر خداجوی تمسک به ولایش دارد
هر گرفتار غمی، سر به هوایش دارد
هر سری آرزوی بوسهی پایش دارد
هر دلی میل سوی کرب و بلایش دارد
ما ندانیم چه سرّی است که در خانهی اوست