حاصل عمر فقیران خرج سلطان می شود
دسترنج مور تقدیم سلیمان می شود
مشقِ هر روز و شب ما نام شیرین رضاست
خضر ، پای درس او طفل دبستان می شود
ظرفِ من ظرفیّتش در حدِّ آهوها نبود
خواب دیده کهف را..،روزی نگهبان می شود!
مثل کفشِ پاره ای تحویل می گیرد مرا
درد های کهنه ام اینجاست..،درمان می شود
مهربانیِ پدر _ مادر کجا وُ مِهر او!
آدم از لطفِ رئوفِ طوس حیران می شود
ریشه های معرفت در صحن جامع ، جمع شد
کاه عقلم در حریمش کوه عرفان می شود
پادشاهان جهان در مُلک مشهد ، نوکرند
هر شهنشاهی مگر شاه خراسان می شود!
رو به ایوان رضا ، هو می کشم یا مرتضی
بس که تصویر نجف اینجا نمایان می شود
یا رضا گفتیم ، یا معصومهجان تعبیر شد
زعفران داریم..،تبدیلِ به سوهان می شود
صحن این خواهر_برادر ، اعتبار خاک ماست
مشهد و قم آبروی کل ایران می شود
خِطّه ی مشرق غروبی را به خود هرگز ندید
نیمهشبها گنبدش خورشید تابان می شود
چارهی بیچارگی بابُالجواد کویِ اوست
هرکه هرچه شد به دست این پسرجان می شود
نالهی یَابْنَ الشَّبیش قاتل جان من است
چشم حیوانات با این آه ، گریان می شود
داد می زد : جدِّ ما با کام عطشان ، ذبح شد
آن تن بی سر که رفتهرفته عریان می شود
استخوان سینه ای در زیر سُم ها نرم شد...
پیکر پاشیده ای با خاک یکسان می شود