بنا نبود که آفت به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند
بلند شو پسرم ای عصای پیری من
وگرنه داغ تو آتش به خیمه ها بزند
به جرم اینکه بود اسم تو علی، پسرم
روا نبود که یک لشکری تو را بزند
یکی به پهلوی تو نیزه را فرو ببرد
یکی به پشت تو شمشیر بی هوا بزند