در این حریم، هیچکسی بیمراد نیست
بازار اهل معرفت اینجا کساد نیست
همواره بیحساب فقط لطف میکند
بیهوده نام او که امامِ "جواد " نیست
دیدم که در تمامی حاجتگرفتهها
فرقی میان مجتهد و بیسواد نیست
از کشور امام رضاییم و بین ما
کمتر کسی به لطف شما، خانهزاد نیست
بغضی نشسته در دل شبهای این حرم
برعکس مشهد است و زائر زیاد نیست
پرسیدم از حوائج و بین جوابها
حتی یکیش، "حاجت ما را نداد"، نیست
نامی برای درب ورودی مرقدش
درخور تر از ورودی "باب المراد" نیست
.
.
.
.
لب می زند که مادر خود را صدا کند
یا حق واژه ی جگرم را ادا کند
او ناله می زند جگرم سوخت؛ هیچ کس....
... گویا قرار نیست به او اعتنا کند
می خندد ام فضل به همراه عده ای
تا خون به قلب حضرت ابن الرضا کند
یک ظرف آب ریخت روی زمین پیش او
نگذاشت تا کسی به لبش آشنا کند
در حجره دست و پا زدنش یک بهانه بود
تا روضه ای برای خودش دست و پا کند
می خواست با خیال غم جد بی کفن
آن حجره ی ستم زده را کربلا کند