میسوخت درو فاطمه پشت در بود
دل از در آتش زده سوزان تر بود
نزدیکتر از همه به زهرا فضه بود
نزدیکتر از کنیز میخ در بود
چون شمع علی بر سر پروانه رسید
پروانه دگر نبود خاکستر بود
ببین تو ای چشم کبریایی
ز چشم من رفته روشنایی
در آخرین صفحه کتابت
بخوان حدیث شب جدایی