حالا که اومدی، موهامو ببین
خرابهنشین شدم؛ جامو ببین
کاش میشد به دختر یزید بگم
حالا دیگه، بیا بابامو ببین
اومدی آرومجونم؛ مگه نه؟
قراره پیشت بمونم؛ مگه نه؟
یهذره فقط زبونم میگیره
هنوزم شیرینزبونم؛ مگه نه؟
گریه، جوهر صدامو میگرفت
زنجیرا جلوی پامو میگرفت
هرجا حرف بد به ماها میزدن
دستای عمّه، گوشامو میگرفت
راستی چشمامو دیدی، کبود شده؟
صورتم رو شنیدی، کبود شده؟
هرجاتو که بوسیدم، نیزه زدن
هرجامو که بوسیدی، کبود شده
هرجا میرم یکی دنبال منه
خواهرت دلواپس حال منه
چرا شمرو رووی سینت جادادی؟
بغلت آخه فقط مال منه
موقع دوری رسید؛ دلم شکست
هیشکی حالمو ندید؛ دلم شکست
خیزران دیدم لباتو میبوسه
تووی مجلس یزید، دلم شکست
دیگه روزای خوشایند نمیاد
روو لبام بعد تو لبخند نمیاد
چهجوری گوشوارههامو دزدیدن
که هنوز خون گوشم بند نمیاد