اگه سراپا غرق گناهم
باز اومدم با روی سیاهم
تا که بدونی چه بی پناهم
تویی الهم تویی الهم
اسیر بندِ تعلّقاتم
روحی نداره صوم و صلاتم
از شب غفلت بده نجاتم
تویی مماتم تویی حیاتم
بارون لطفت جاریه هر دم
تو زندگی مون شبیه زمزم
بنده نوازی کریم عالم
اما اونی که می خوای نمی شم
روی سیاه و بنده ی عاصی
گناه و غفلت یا نا سپاسی
شدم اسیر دام معاصی
می خوام رهایی می خوام خلاصی
نعم الوکیلی نعم النصیری
نعم المولا نعم الامیری
میام به سمتت با سر به زیری
تا دست من رو بازم بگیری