مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است

با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است

تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است

یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است

 

روضه و گریه شده روزی او در هرشب

خاطرش را همه دیدند مکدّر هرشب

با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب...

...یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است

 

بر امامی که اسیری به بیابان دیده

زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده

اهل بیتش همه با صورت عریان دیده

معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت  است

 

آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است

جگرش سوخت... لبش سوخت... گلو سوخته است

بهر آن که سر و عمامه ی او سوخته است

حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است

 

چقدَر از غم این فاجعه افروخته است

چشم بر نیزه ی شش ماهه فقط دوخته است

یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است

این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است

 

پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده

خنجری کند به جان پدرش افتاده

دیده که در ته گودال سرش افتاده

تشنه لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است

 

یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا

یادش افتاده تن خونی بابا حالا

بوریایی که خودش دیده و اما حالا

دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است



مطالب مرتبط

دل‌خوشی
دل‌خوشی

پنج شنبه, 08 مهر 1400

تو پناهمی
تو پناهمی

جمعه, 21 خرداد 1400

پخش
چه خوبه کربلا مخصوصا غروب کربلا
چه خوبه کربلا مخصوصا غروب کربلا

چهار شنبه, 30 آذر 1401

پخش