چه کنم تا لب تو، نالهی بابا نکشد
صبر کن؛ صبر که اشکم به تماشا نکشد
نجمه، دنبال تو از خمیه دوید امّا حیف
تا زدی ناله، عمو زود رسید امّا حیف
سنگ برداشته امّا به لب ماه زدند
ترسم این بود که چشمت بزنند؛ آه! زدند
در مسیر نفست چیست؟! مزاحم شدهاست
قاسمی داشتم امّا دوسه قاسم شدهاست
باد، موی تو بهم ریخت؛ مرا ریخت بهم
عطر و بوی تو، بهم ریخت؛ مرا ریخت بهم
خواستی تا که بگویی به عمویت، بابا!
گفتگوی تو بهم ریخت؛ مرا ریخت بهم
نیزهای آمد و حسرت به دلم ماند که ماند
تا گلوی تو بهم ریخت؛ مرا ریخت بهم
دوسه ابرو بهروی ابروی تو، وا کردند
نعل، رووی تو بهم ریخت؛ مرا ریخت بهم
دیر شد تا برسم بر سرِ اکبر، کم شد
آمدم زود ولی باز تنت، درهم شد
سنگ بر رووی تو خورد؛ ابروی من، درد گرفت
تا به پهلوی تو زد؛ پهلوی من، درد گرفت
در تو دیدم حسنم را که دوباره میخواند
روضهی سیلی دستی که به نیلوفر خورد
ایستادم بهروی پنجهی پا، امّا حیف
دستش از رووی سرم رد شد و بر مادر خورد