خواهم اگر به آن قد و بالا ببینمت
باید تو را به وسعت صحرا ببینمت
تکه به تکه جسم تو را جمع کردم و
می چینمت به روی عبا تا ببینمت
حالا که نیزه خورده و پهلو گرفتهای
پیغمبرم، به کسوت زهرا ببینمت
خوبست اینکه حداقل مادر تو نیست
ورنه چگونه در بر لیلا ببینمت؟
جان کندن مرا به تمسخر گرفتهاند
پیش بساط خندۀ اینها ببینمت
ترسم ز عمه بود بیاید، که آمده
حالا من عمه را ببرم، یا ببینمت؟