ای یل خیمهها! حیدر کربلا ای علیاکبر
ای ستارهی سحر و ثمر و پسر خون خدا
شبه نبی؛ سبط علی؛ تلألؤ نور ناموس کبریا
یکطرف اکبر به میدان
میرود دامنکشان
یکطرف بابا پریشان
عمّهها مویهکنان
ماه تابان من؛ جان جانان من؛ یوسف زهرا
با نبودنت، میرود نور از این دیدهی گریان من
ای پسرم! خون جگرم که رفتن تو زد آتش به جان من
ای ماه شبهای تارم
خورشید روزگارم
علاج تشنگیات را
به جدّم میسپارم
خیمه، محشر شده؛ عمّه، مضطر شده؛ در تابوتبم
ای زینب بیا و ببین که حسین، بی علیاکبر شده
جان دلم! مشتعلم؛ محاسنم سرخ از خون جگر شده
میدرخشد چون ستاره
این جسم پارهپاره
میدهم جان تا بگیری
دست من را دوباره