آی گلچین گل من لایقِ جز دیدن نیست
جُرمِ پژمردِگیش نه به تبر چیدن نیست
.
چکمه بردار از این سینه ، رها کن مویش
حرمتِ کعبه ی من جز به پرستیدن نیست
.
سنگ ها فاصله ی تیغ و سنان را پُر کرد
هیچ جای بدنش قابل بوسیدن نیست
.
کمتر از بوسه به این حجمِ گلو کم لطفی ست
بوسه گاه علوی جای خراشیدن نیست
.
زینت دوش نبی را همه بُردید ز یاد
به خدا این بدنِ اسب دوانیدن نیست
.
خودش از داغ جگرسوز عطش سوخته است
آی خورشید برو موقع تابیدن نیست
.
چه بلائی سر این شاه غریب آوردید
که شناسائی او بسته به یک دیدن نیست
.
مادرش مویه کنان خاک به سر می ریزد
دست و پا می زند او موقع خندیدن نیست
.
همه دعوا سر یک پیرهن پاره شده است
مبرش خاک زمین جامه ی پوشیدن نیست
.
غارت او که کفاف همه لشگر ندهد
چاره اش ریختن و بردن و پاشیدن نیست