این موی سفید من این روی سیاه من
این نالۀ العفو و این کوه گناه من
با آنکه همه عمرم هرلحظه گنه کردم
بر عفو تو میباشد پیوسته نگاه من
عمریست که میبینم دارند به هم الفت
لطف تو و عفو تو اشک من و آه من
هم تیره شده روزم هم بسته شده چشمم
هم خم شده پشت من هم گم شده راه من
سرتابهقدم تشویش مرگ از پی و گور از پیش
ای خالق من رحمی بر حال تباه من
باشد که تو بگشایی راهی به سویم یارب
فریاد که از هرسو بسته شده راه من
من عبد گنهکارم من مستحق نارم
من سخت گرفتارم العفو! اله من!
از آتش خشم تو باکم نبود هرگز
وقتی که بود یارب! عفو تو پناه من
با خاک درت شویم زنگ گنه از صورت
تا مهر بگیرد نور از روی سیاه من
«میثم»! چه از این بهتر با دوستی حیدر
بگذشت شب و روز و سال من و ماه من