کهنه پیراهنتو تو بغلم میگیرم
بوی خونت به مشامم میرسه دلگیرم
آخرش یه روزی از غمت حسین میمیرم
یادمه یه نا نجیب با نیزه زد تو پهلوت
مرکبا رد میشدن با نعل تازه از روت
دلم جدایی مونو هنوز باور نداره
همش میگفتم نامرد نزن مادر نداره
ببین غریبه تو قتلگاه یاور نداره
آه دارو ندارم شهنشه نیزه سوارم
لحظه ای نشد که چشم از سرتو بردارم
اشکای چشای تو رو نیزه داد آزارم
وقتی دیدی که توی شلوغی بازارم