غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا
رمضان آمده و حال بکا نیست مرا
.
روزگاری به هوای همه کس بال زدم
پر پرواز به درگاه شما نیست مرا
.
معصیت عادت من گشته و حالم خوش نیست
لذتی در سحر نافله ها نیست مرا
.
من از این تیرگی باطن خود دلگیرم
روشنی بخش دل و دیده چرا نیست مرا
.
دست من خالی و هر بار تظاهر کردم
کوله باری به جز از کبر و ریا نیست مرا
.
چه کنم من که خدایا تو رهایم نکنی
بارالها به گمانم که بنا نیست مرا …
.
به حسین تو قسم قافیه را باخته ام
اقتدایی به طریق شهدا نیست مرا
.
مادرم فاطمه در حشر هوادار من است
پای میزان عمل هول و ولا نیست مرا
.
روزی ام کن سحری گوشه ی بین الحرمین
هوسی جز سفر کرببلا نیست مرا