عید نوروز شد و فصل بهار، آمده است
ازتو امّا خبری نیست؛ کجائی آقا؟!
بیتو درد دل ما را نبود درمانی
چون تو بر درد دل خلق، دوائی آقا
ای سفرکرده! خدا، یار و نگهدار تو باد
چشم یعقوب به راه است، بیائی آقا
طاق ابروی تو، محراب نماز من و ماست
چون تو درکنج دلم قبلهنمائی آقا
پیش تو، شاه و گدا فرق ندارد جانا
تو امید دل هر شاه و گدائی آقا
کی شود بانگ اناالمهدیات ازکعبه بلند
وز پس پردهی غیبت به درآئی آقا
شرح این غم، نتوان کرد به تحریر بیان
ترسم از اینکه بمیرم؛ تو نیائی آقا
تا تو هستی به جهان، ای پسر حضرت عشق
نروم جای دگر من به گدائی آقا