بیا که از قدمت سبزی بهار بیاید
بیا که روشنی روز و روزگار بیاید
خزانِ ظلم به تاراج باغ دست گشوده
بیا بیا که بهمراه تو بهار بیاید
امید خفته به دلهای بی شکیب بخیزد
قرار رفته ز جانهای بی قرار بیاید
خوشا ظهور تو مهدی که از شمیم کلامت
نهال وعده ی پیغمبران ببار بیاید
بیا که عیسی پشت سرت نماز گذارد
بیا که خضر به پیش تو پرده دار آید
جهان بخاک فتاد از حکومت بُت و بُتگر
بیا که دولت قران بروی کار بیاید
بشر در آرزوی نهضتت نشسته الهی
که نخل آرزویش زودترببار بیاید
نخواهمت که بگریی ولی بگریه دعا کن
که وقت رفتن ایام انتظار بیاید
ز التفات تو و انفعال خویش (موید)
باستان عطای تو شرمسار بیاید