به کودکی شده سرو قدم نهال خمیده
ز گیسویم زده در شهر شام صبح سپیده
شده است دامن من رحل و رأس پاک تو قرآن
و یا که بر سر دستم شکفته لاله ی چیده
به کودکی سر پاک پدر به دامن دختر
مصیبیتی است که من دیدم و کسی نشنیده
طلوع آفتاب را ، گهِ سحر ندیده کس
بر لب شمس، نیمه شب لب قمر ندیده کس
به روی دامن پدر سه ساله دیده هر کسی
به دامن سه ساله ای سر پدر ندیده کس