این اشک ها به پای شما آتشم زدند
شکرخدا! برای شما آتشم زدند
من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن!
معراج چشم های شما آتشم زدند
سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند
از آن طرف مدینه و هیزم،ازاین طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند
بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند
گفتم: کجاست خانه خورشید شعله ور؟
گفتند: بوریای شما، آتشم زدند
دیروز عصر، تعزیه خوانان شهرمان
همراه خیمه های شما آتشم زدند
امروز نیز نیّر وعمان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند…
دیشب اگر به داغ شهیدان گداختیم
امشب ولی برای شما آتشم زدند
تا با خبر ز شور نیستانی ام کنند
مانند نینوای شما آتشم زدند