تو را درخواب دیدم شانه کردم گیسوانت را
نهان از چشم مردم باز بوسیدم دهانت را
وداعت با علی اکبر مرا حسرت به دل کرده است
بچرخان اندکی گرد لب من هم دهانت را
به طعم تلخ سیلی تلخ شد شیرین زبانی هم
بپرس از من کجا گم کرده ای طرز بیانت را
چرا ناباورانه از میان تشت می گریی؟
مگر تا حال بی معجر ندیدی دخترانت را