من که با غفلت از تو شده عمرم سپری
چه بگویم ؟ تو که از حال دلم با خبری
این بلایی ست که خود بر سر خود آوردم
که دعا میکنم و هیچ ندارد اثری
خوب شد حلقه به گوش در این خانه شدم
من که بودم در این خانه گدای گذری
در زدم از سر شب تا که رویم در وا شد
بغلم کن شده ام خسته از این در به دری