هر آن ورق که به نام تو نیست، پاره کنم
نه مشورت، نه تعلّل، نه استخاره کنم
حدود وصف تو را میتوان شمرد؛ آری
ستارگان خدا را اگر شمارهکنم
رسیده شعر به لایُدرکُ و لایوصَف
به آن مقام که باید فقط نظاره کنم
فقط تو از پس مدح خودت برآمدهای
خودت بگو که تو را با چه استعاره کنم
کسی ابا نکند دیگر از گناه اگر
به یک اشارهی در محشرت، اشاره کنم
بگیر جان مرا ای فَمَن یَمُت یَرَنی
فراق را مگر از این طریق، چاره کنم
اگر به مأذنه راهم دهند جای اذان
من از تو گویم و آشوب در مناره کنم