کنار بسترت، خواهی نخواهی
دو چشمم میرود امشب سیاهی
به این فرقی که مانند دلم شد
الهی! یاالهی! یاالهی!
نگاهی که دلم، بالوپرش ریخت
به جای اشک، خون چشم ترش ریخت
دلم حال یتیمی دارد امشب
که سقف خانهاش رووی سرش ریخت
تو خوردی ضربت و دختر شکسته
تو را این نه! غم مادر شکسته
ندارد مرهمی این فرق زخمی
شبیه پهلویی که در شکسته
همینکه فرق تو پاشید، خندید
همینکه مجتبی نالید، خندید
تو از شیر خودت دادی به قاتل
همینکه شیر را نوشید، خندید
عوالم را همینکه زد، بهم ریخت
غمی این خانه را آمد، بهم ریخت
بمیرد نانجیبی که تورا زد
خدایا! حال ما را بد بهم ریخت
چهسان برتو، دو چشم تر ببندم
چگونه مرهمی بر سر بندم
به اینها بند، خون تو نیاید
مگر با معجر مادر، ببندم
حسین افتاده و در روبرویش
تویی و زینب و حال مگویش
نداری جان و گفتی که بهجایت
بگیرم بوسه از زیر گلویش