خبر رسیده که رکن پیمبر افتادهست
ترک نشسته به محراب منبر افتاده است
اگر غلط نکنم مرد خیبر افتادهست
طبیب حاذق عالم به بستر افتادهست
سحر که آه دل ذوالفقار گشت بلند
شکست آینه تصویر زد در آن لبخند
دو قدر را زده تیغی به یکدگر پیوند
مسیر ساقی کوثر به کوثر افتادهست
به سائلان برسانید بیکریم شدند
خرابهها همه محروم از این نسیم شدند
یتیمهای عرب باز هم یتیم شدند
که مهربان پدر کوفه دیگر افتادهست
قسم به کیسهی نانش همیشه مظلوم است
جواب خوبی این مرد، تیغ مسموم است
سرِ نماز هم از حق خویش محروم است
به جرم عدل، ترازوی داور افتادهست
خبر رسیده که بر فرق حیدر کرار
رسیده تیغ کجی در ادامهی مسمار
مدینه در افق کوفه میشود تکرار
دوباره پشت در خانه مادر افتادهست
خبر رسیده به سر قصهی امیر آمد
اجل به دیدنش آمد اگر چه دیر آمد
برای زخم سرش کاسه کاسه شیر آمد
از این حدیث دلم یاد اصغر افتادهست
ابوتراب به بیشیریِ رباب گریست
به حال کودک او چشم آفتاب گریست
عمو نیامد و امّید رفت و آب گریست
حسین مانده و کارش به لشکر افتادهست
از این طرف پدری رو به لشکر اندازد
از آن طرف به جوابش سهشعبه میتازد
برای اینکه پدر را زند پسر را زد
و حال اگر بکشد تیر را سر افتادهست