نَخْلى از اَشک تو سیراب نگردید دگر
از همان لحظه که بر فرقِ تو شمشیر آمد
حوریان هم به عزاى تو سیه پوشیدند
تا بِگوشِ فَلَکَتْ، نَعره ى تکبیر آمد
شیر، تَجْویز به درمان سَرت کرد طبیب
هر که آمد به مُلاقات تو، با شیر آمد
صُحبت از شیر شد و رَفت دلم کربوبلا
که به میدان، پسرى با پدرى پیر آمد
قَدْرِ یک جُرعه ازین شیر، اگر داشت رُباب
طفل مىمانْد، ولى حرمله با تیر آمد