تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم
گرچه بستند باز میریزد خون دل از شکاف زخم سرم
زخم شمشیر قاتل من نیست ، داغ ناموس مانده بر جگرم
سهم من از تمام این دنیا غصه و حسرت و بد اقبالی ست
دور بستر حسین هست و حسن جای محسن کنارشان خالیست