یابنالحسن! ولیّ ِ غَیورِ خدا! بیا
منصورِ مُنتَقِم به دم ِ اولیا! بیا
ای آنکه در صباح، جدا در مسا،جدا...
داری تو گریه از غم ِخونِ خدا، بیا
یابن الحسن! به خونِ سری که بُریده شد
با تیغِ جهل و خنجرِ کین، از قفا، بیا
بر خونِ قلبِ او که زمین ریخت از سِتَم
با تیغ و سنگ و چوب و سُم ِ اسبها، بیا
دیگر بس است بی گُلِ روی تو زندگی
ای اصل زندگی! همهی عشقِ ما! بیا