لب گشود و عقده از دل باز کرد
با حسینش راز دل ابراز کرد
کای زدور خورد سالی یاورم
یاد داری در کنار مادرم؟
ماه رخسارت زمن دل می ربود
تا برد خوابم نگاهم بر تو بود؟
یاد داری شامگاهی با حسن
راه پیمودید دوشادوش من؟
غافل از خواهر نگردیدی دمی
تا نباشد گرد من نامحرمی
حال بین نامحرمان گردمنند
خنده بر زخم درونم می زنند
با تن تنها و چشم اشکبار
کرده ام بر ناقه طفلان را سوار
نیست عباس و علیِّ اکبرت
بین دشمن مانده تنها خواهرت
لطف خود را باز یارم کن حسین
خیز از جا و سوارم کن حسین