لهیب ذوالفقارت بر تن گردن‌کشان مانده‌ست

لهیب ذوالفقارت بر تن گردن‌کشان مانده‌ست

طنین خطبه‌هایت در گلوگاه زمان مانده‌ست

یداللهی و گشته دست عقل از وصف تو کوتاه

گواه عجز ما انگشت‌های بر دهان مانده‌ست..

«سَلُونی» گفتی و با ریشخندی جهل پاسخ داد

تو را که رَدّ پایت ماورای آسمان مانده‌ست

مُزیّن شد اذانم با تمسّک بر ولای تو

شهادت می‌دهم از برکت نامت اذان مانده‌ست

شب تنهایی کوفه چه بر روز دلت آورد

که بغضی استخوانی در گلویت همچنان مانده‌ست

یقین دارم که نزدیک است رستاخیز عشاقت

همانا فصل شورانگیزی از این داستان مانده‌ست



مطالب مرتبط

ای کربلا نرفته ها
ای کربلا نرفته ها

چهار شنبه, 14 مهر 1400

پخش
 من این غمو نمی‌فروشم
من این غمو نمی‌فروشم

چهار شنبه, 12 شهریور 1399

پخش