هستی امان ِشیعه، چرا بی امان هنوز
عمریست اشک چشم تو مانده روان هنوز
بابای مهربان ِبیابان نشین ما
غافل ز توست شیعه ی نامهربان هنوز
از بس که بین روضه ی خود گریه می کنی
هستی همیشه صبح و مساء نیمه جان هنوز
تو حاضری همیشه ولی غائبیم ما
در پشت ابر ِغیبت ِمایی نهان هنوز