لطفا حداقل دو حرف را وارد کنید ...
مشهد چه شکوه و کبریایی دارد
مشهد چه شکوه و کبریایی دارد

دو‌شنبه، 10 اردیبهشت 1403 - - حرم امام رضا (علیه‌السلام) | 13 فروردین | 1403 مدت زمان:21:20

دانلود مداحی ها و نوحه های با لینک مستقیم دانلود همراه با متن نوحه و متن مداحی

مشهد چه شکوه و کبریایی دارد

این خطّه، عجب برو بیایی دارد

هر روز در ایوانِ رضا می‌گویم

ایوانِ نجف، عجب صفایی دارد

سرِ ما هست و آستان نجف

چشم ما هست و آسمان نجف

ما نگفتیم غیرِ یامولا

ما نخوردیم غیرِ نان نجف

هرشب قدر، فاطمه شخصاً

داد بر دست ما امان نجف

بی نیازیم از همه، به ‌جان رضا

با علی از همه، به جان نجف

هرکجا می‌روید می‌شنوید

بین ایرانِ ما، اذان نجف

پیش غیرش نشستنم، هیهات

که نشستیم پیش خوان نجف

من به مشهد که می‌رسم دارم

حسِّ بودن در آستان نجف

رو به ایوان‌طلا، نگاه من است

حرم مرتضی، پناه من است

کس ما مرتضی‌ست؛ کس، علی است

تپش ما علی؛ نفس، علی است

اوّل و انتهای عمرم اوست

همه‌ی عمر، پیش و پس علی است

اوّلین رکن؛ اوّلین شمشیر

آخرین مرد دادرس، علی است

ما ز أَتْمَمْتُ نِعْمَتی خواندیم

همه عالم کم است؛ بس، علی است

نباء و تین و انفطار و فلق

کوثر و فاطر و عبس، علی است

همه ایرانِ ما، علی‌جان است

از خلیجش و تا ارس، علی است

حرف ما نیست، حرف فاطمه است

که غرض، مرتضی؛ نفس، علی است

شکر؛ ممنون دست تقدیریم

با علی آمدیم و می‌میریم

بعد از این کوفه ساکت و سرد است

کوفه، تلخ است؛ کوفه، پر درد است

کوفه، امشب نمی‌رود در خواب

کوفه گرچه عجیب نامرد است

چشم‌های یتیم‌ها پر خون

سرِ راه امیرِ شب‌گرد است

کاسه‌ها خالی است از شیر و

چهره از فرط گریه‌ها زرد است

آه مادر! غریبه امشب نیست

نانِ ما را، پدر نیاورده است

چند شب می‌شود نیامده است

آن‌که با بوسه، خوابمان کرده است

جگرم سوخت؛ خون‌جگر شده‌ام

من یتیمم، یتیم‌تر شده‌ام

پیرمردی که می‌رسید این‌جا

مو سپیدی که در دل شب‌ها

رووی دوشش همیشه زخمی بود

ردّی از بارِ کیسه‌ی خرما

در کنارِ تنور، نان می‌پخت

خنده‌اش می‌ربود غم‌ها را

جای بازی ما به دامنِ او

پهلوان بود و بود مرکب ما

آه مادر! بگو کجا رفته؟

آه بابا! دلم گرفته بیا

چهره‌اش بینِ خانه دیدن داشت

حرف‌های دلش، شنیدن داشت

گفت با ما که طعنه‌ها نزنید

دست رد بر من و خدا نزنید

گریه می‌کرد و زیرِ لب می‌گفت

که نمک، رووی زخمِ ما نزنید

روزگاری یتیم اگر دیدید

خنده بر اشک بی صدا نزنید

پیشِ چشمانِ دختری کوچک

سنگ‌ها را به نیزه‌ها نزنید

سرِ زنجیر هر طرف نکشید

عمّه‌اش را در آن عزا نزنید

اف به آن روزگار و این دنیا

وامصیبت به یومِ عاشورا

وای از شهر بی وفا! ای وای

آه! ای داد ای خدا! ای وای

کودکانی که شیر نوشیدند

شیر گشتند کربلا، ای وای

نوه‌های علی، کتک خوردند

از همین جمعِ بی‌حیا، ای وای

کودکی زیرِ بوته در آتش

دختری زیر دست‌و پا؛ ای وای

عمّه می‌گفت: این عزیزِ علی است

می‌زنی بی هوا چرا ای وای

بچّه‌های یتیم را کشتند

پیرمردهای با عصا ای وای

آخر انداخت نان‌خورِ مولا

تکّه‌نان پیش بچّه‌ها ای وای

بغض در سینه از علی دارند

چقدر کینه از علی دارند