صلی الله علیک یا عطشان
مقتل میگه افتادی آقا جان
از روی زین رو خاک و خون غلطان
آقای من
مقتل میگه از مادر آب خواستی
آقا بردند پیرهنت رو راستی
ای وای من ای وای من
تنها نذار ام المصائب رو
خیمه نفرست اسب بی صاحب رو
ای وای من آقای من
مقتل میگه حسین پنجه تو موت کردن
بی پیرهن هی زیر و روت کردن
خواهرت به نفس نفس افتاد
خیمه دست شمر و شَبَث افتاد
سپردیم به که رفتی به دلقکان به کنیزان